English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7014 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
take in U پذیرفتن
hear U پذیرفتن
vouchsafe U پذیرفتن
embracing U پذیرفتن
to take in U پذیرفتن
hears U پذیرفتن
vouchsafed U پذیرفتن
embraces U پذیرفتن
embraced U پذیرفتن
embrace U پذیرفتن
vouchsafes U پذیرفتن
vouchsafing U پذیرفتن
allows U پذیرفتن
admitting U پذیرفتن
allow U پذیرفتن
take by storm <idiom> U پذیرفتن
admits U پذیرفتن
admit U پذیرفتن
accepting U پذیرفتن
accept U پذیرفتن
allowing U پذیرفتن
accepts U پذیرفتن
stretch a point <idiom> U اتفاقی پذیرفتن
co-opts U بهمکاری پذیرفتن
co-opting U بهمکاری پذیرفتن
acculturate U فرهنگ پذیرفتن
co opt U بهمکاری پذیرفتن
co-opted U بهمکاری پذیرفتن
co-opt U بهمکاری پذیرفتن
adopts U به فرزندی پذیرفتن
adopting U به فرزندی پذیرفتن
adoption U به فرزندی پذیرفتن
honor U پذیرفتن برات
receives U رسیدن پذیرفتن
hearken U بگوش دل پذیرفتن
to run away with U باشتاب پذیرفتن
filiate U بفرزندی پذیرفتن
receive U رسیدن پذیرفتن
to snatch at U باشتیاق پذیرفتن
acceptance of goods U پذیرفتن کالا
risk U پذیرفتن خطر
risked U پذیرفتن خطر
snap up U بیدرنگ پذیرفتن
deign U لطفا پذیرفتن
risks U پذیرفتن خطر
deigns U لطفا پذیرفتن
deigning U لطفا پذیرفتن
risking U پذیرفتن خطر
adopt U به فرزندی پذیرفتن
deigned U لطفا پذیرفتن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
affiliates U به فرزندی پذیرفتن مربوط
co-opting U بعنوان همقطار پذیرفتن
affiliating U به فرزندی پذیرفتن مربوط
to grant an application U درخواست نامه ای را پذیرفتن
co optation U پذیرفتن بعنوان همکار
co-opts U بعنوان همقطار پذیرفتن
westernised U تمدن غربی را پذیرفتن
westernises U تمدن غربی را پذیرفتن
co option U پذیرفتن بعنوان همکار
affiliate U به فرزندی پذیرفتن مربوط
to accept a job U کاری [شغلی] را پذیرفتن
affiliated U به فرزندی پذیرفتن مربوط
adhibit U ترتیب دادن پذیرفتن
co opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
allow U پذیرفتن اعطاء کردن
co-opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
westernising U تمدن غربی را پذیرفتن
westernize U تمدن غربی را پذیرفتن
westernized U تمدن غربی را پذیرفتن
allows U پذیرفتن اعطاء کردن
to snap at an invitation U دعوتی را فورا پذیرفتن
allowing U پذیرفتن اعطاء کردن
adopting U درمیان خود پذیرفتن
to toe the line U برنامه حزبی را پذیرفتن
adopt U درمیان خود پذیرفتن
listen U پذیرفتن استماع کردن
listened U پذیرفتن استماع کردن
co-opted U بعنوان همقطار پذیرفتن
westernizes U تمدن غربی را پذیرفتن
westernizing U تمدن غربی را پذیرفتن
pig in a poke <idiom> U چشم بسته پذیرفتن
to take a bet U پذیرفتن گرویا شرط
adopts U درمیان خود پذیرفتن
listens U پذیرفتن استماع کردن
listening U پذیرفتن استماع کردن
judaize U اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
eat humble pie <idiom> U پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
to accept this token of my esteem U پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
takes U پذیرفتن موثر واقع شدن
take U پذیرفتن موثر واقع شدن
to snap up U بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
strike out <idiom> U رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
acquisitions U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
face up to <idiom> U پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
to take the fall for somebody U مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
to take the fall [American English] U مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
acquisition U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
to overtax oneself U بیش از ظرفیت خود مسئولیتی [کاری] پذیرفتن
bosom U بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
To accpt the consequences . to face the music . U پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to bite the bullet <idiom> U پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
bosoms U بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
accept as true U گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
billeting U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
to carry a motion by acclamation U درخواستی [رأیی] را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billet U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeted U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets U محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
declare U پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declaring U پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declares U پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
imprimatur U قبول
intromission U قبول
adoption U قبول
acknowledgment U قبول
admission U قبول
acceptances U قبول
reception U قبول
receptions U قبول
acceptance U قبول
admissions U قبول
compliance U قبول
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
acceptable U قابل قبول
ineligible U غیرقابل قبول
honored U قبول کردن
passable U قابل قبول
believable U قابل قبول
acceptability U قابلیت قبول
acceptability U قبول شدگی
honors U قبول کردن
unacceptable U غیرقابل قبول
adopting U قبول کردن
adopts U قبول کردن
rejection U عدم قبول
rejection U قبول نکردن
agreement U قرار قبول
agreements U قرار قبول
offer and acceptance U ایجاب و قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
reasonable U قابل قبول
unacceptably U غیرقابل قبول
adopt U قبول کردن
admissible U قابل قبول
acceptances U قبول قرارداد
taken U مورد قبول
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
ready acceptance U حسن قبول
received U مورد قبول
receivable U قابل قبول
honours U قبول کردن
honouring U قبول کردن
reply paid U جواب قبول
acceptance U قبول قرارداد
to take in U قبول کردن
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
honoring U قبول کردن
pass U قبول کردن
honour U قبول کردن
honoured U قبول کردن
intolerance U عدم قبول
Recent search history Forum search
2In someone bad (or good) books.
1ان کار غیرقابل قبول واحمقانه را متوقف کن یا بقولی بس کن کارهای نا مقبول ونا بخردنانه را
1nonconversation
1i go out with you
1what about the plans to put automatic machines in the factories?
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
2to keep someone up
1cupcakes are on the way out.the mavens never embraced pie,so that's not happening.
1incubation
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com